گلبرگ سوم
سلام عشقم مامان جون می دونی روزی که دنیا اومدی یه عالمه مو داشتی یه بچه با کله سیاه ولی نمی دونم چرا یواش یواش موهات ریخت . پسه کلت کچل شد و دیگه مویی تو سرت نمونده بود اونایی که هم مونده بود بلند شده بود به خاطر همین منو و بابایی دیشب یهو تصمیم گرفتیم موهاتو کوتاه کنیم . خوب دست به کار شدیم رفتیم توی حمام و بابایی ماشینشو آورد و شونه مخصوصشو وصل کرد و مشغول به کوتاه کردن موهای تو عزیز دلم شدیم . تو که تو بغلم بودی و من نمی تونستم ببینم که چه شکلی شدی . قسمت جلوی موهاتو ماشین کردیم و خوشحال از اینکه تو هیچی نمی گی و غر نمی زنی ولی وقتی رسیدیم به قسمت پشت سر اصلا اجازه ندادی موهاتو کوتاه کنیم . نصف موهات کوتاه شد و نصف دیگه بلند بود ....
نویسنده :
مامان نسیم
13:00